• صفحه نخست
  • درباره ما
    همه در دنیائی کوچک زندگی می کنیم . آرمان ها و اهدافی یگانه داریم و همگی برای دست یابی به آن تلاش می کنیم . دردها و شادی های یکسانی را تجربه کرده ایم و با چالش ها و مشکلاتی مشترک روبرو هستیم. بیائید دقایقی از ا ین دنیا سفر کنیم و به دنیای بهایی برویم . دنیائی که در دل دنیای ماست . ببینیم چگونه مفاهیم ، ارزش ها و عقاید ، زندگی و حیات ، خدمت و فعالیت در آن معنا می یابد و جلوه می کند و عالم بهائی چگونه و تا چه اندازه توانسته است با تلاش های مستمر، این نحوه حیات را در زندگی خویش و در تلاش برای خدمت و مساعدت به عالم انسانی جلوه بخشد و نمایان سازد. شما را به مشارکت در ساختن دنیائی متعالی تر و بهتر دعوت می کنیم . با ما در سایت...
    Stay
  • تماس با ما

    تماس

    Stay
  • بخش ها
  • فعالیت ها

موازین ادراک در مفاوضات حضرت عبدالبهاء

نگارش: بهروز ثابت
حضرت عبدالبهاء درکتاب مستطاب مفاوضات در بخش موازين ادراک، شناخت حقائق اشياء و يا روش مطالعه و تحقيق در پديده‌ها را بر چهار ميزان حس و عقل و نقل و فيض روح القدس منحصر دانستند و پس از شرح مختصّات حسّ و عقل و نقل آنها را محتمل الخطا دانسته و شرط يقين را در ميزان تمام که فيض روح القدس باشد برمى‌شمارند

موازين ادراک و وحدت روش شناخت

نگارش: بهروز ثابت


حضرت عبدالبهاء درکتاب مستطاب مفاوضات در بخش موازين ادراک، شناخت حقائق اشياء و يا روش مطالعه و تحقيق در پديده‌ها را بر چهار ميزان حس و عقل و نقل و فيض روح القدس منحصر دانستند و پس از شرح مختصّات حسّ و عقل و نقل آنها را محتمل الخطا دانسته و شرط يقين را در ميزان تمام که فيض روح القدس باشد برمى‌شمارند.(١)
اين مقاله که مقدّمه‌اى است بر تحقيقات وسيعترى که در دست تهيّه مى‌باشد شش مطلب اساسى در باب موازين ادراک را در بر دارد:
١_ تبيينات حضرت عبدالبهاء در مفاوضات بيانيّه ايست در مورد روش جامع تحقيق علمى که بايستى در آينده به کمال برسد. فرمايشات حضرت ولی امرالله دائر بر علمى بودن روش تحقيق بهائى در حقيقت اشاره اى است به وحدت اين چهار ميزان در يک نظام جديد فکرى.
٢_ هرچند که حضرت عبدالبهاء به چهار ميزان به صورت جدا از هم اشاره ميفرمايند آن را نبايد به اين معنا تعبير کرد که اين چهار روش کاملاً از يکديگر متفاوتند و ملاک شناخت حقيقت چهارگانه مى‌باشد. چون بيانات حضرت عبدالبهاء را در کليّت فلسفه امر قرار دهيم روشن ميشود که روابط ضروريّه اى مابين اين چهار ميزان برقرار است و اتّحاد آنها لازمهٴ يک روش جامع متّحد القوى مى‌باشد که هم در تحقيقات علمى وهم در مطالعات مذهبى مورد استفاده قرار گيرد.
٣_ اين چهار ميزان به صورت سلسله مراتب داراى روابط ضروريّه‌اى هستند. يعنى روش حسىّ نيازمند عقل است و عقل دربستر تکامل فرهنگى رشد مى‌کند و فيض روح القدس روح نبّاض و محرّک جريان رشد فرهنگ در تاريخ مى‌باشد.
٤_ انتقاد حضرت عبدالبهاء از ضعف و کمبود اين روش ها نبايد به اين صورت تعبير شود که مثلاً روش حسّى و يا عقل از اعتبار برخوردار نيستند. انتقاد ايشان فقط بر آنست که اگر روش تحقيق و مطالعه را تقليل به يکى از‌اين موازين دهيم شناخت کامل از واقعيّت هستى امکان پذير نخواهد بود.
٥_ درک معانى مکنونه در بيانات مبارکه بدون شناخت زمينهٴ کلّى امر و تماميّت هدف و تعاليم آن امکان پذير نيست. يعنى زمينه يابى براى يک بيان مبارک تنها با رجوع به جملات بالا و پائين آن و يا حتّىٰ تمام لوح و يا کتاب کافى نيست. شناخت انسان از معانى يک بيان و يا تعليم، زمانى به حقيقت نزديکتر ميشود که تمام نظام فکرى امر يکجا در نظر گرفته شود.
٦_ ديدگاه بهائى بر آنست که عالم هستى واقعيّت روحانى دارد. امّا واقعيّت روحانى نيازمند واقعيّت عينى و مادّى مى‌باشد تا قواى مکنونه‌اش را به صورت تطورات کماليّه در عالم وجود ظاهر سازد. لذا مى‌توان گفت روش جامع تحقيق نه تنها منکر ميزان حسّ نيست بلکه با آن شروع ميشود وسپس مدارج کماليّه را مى‌پيمايد.
مختصّات روش شناخت
چهار ميزان شناخت که حضرت عبدالبهاء مورد بحث قرار داده اند در تاريخ حکمت و انديشه سابقه‌اى طولانى دارد. همانطور که اشاره شد اين چهار روش هرچند متمايزند ولی هدف اصليّه‌اى در ميان آنان برقرار است. ديانت بهائى به اين مبحث عمق و وسعت بيش‌ترى بخشيده و با تبيينات کاملتر قوانين شناخت هستى را به وجهى رساتر بيان مى‌کند. روابط ضروريّه حاکم بر اين چهار ميزان در حقيقت معطوف به آن يگانگى کلّى است که در واقعيّت هستى و شناخت ادراکى، چه علمى و چه دينى جارى و برقرار است. تأکيد بر وحدت روش تحقيق لازم و ضرورى است چرا که اگر تفاوت ميان روش علمى و روش دينى گذاريم و يا مطالعات خارجى را از معارف بطون جدا دانيم و عرفان را مقوله اى کاملاً متفاوت از مکاشفات علمى و فلسفى در نظر گيريم هيچوقت به اصل اساسى وحدت علم و دين دست نخواهيم يافت. مگر نه آنکه حضرت ولی امرالله قطعيّاً ميفرمايند که روش ديانت بهائى با روش و معرفت علمى در تضادّ نيست؛ پس بايد به جاى جدايى عرفان از عقل و معرفت روحانى ازمشاهدات تجربى همهٴ آنها را يکجا از محدوديّت ها و تعاريف سنّتى‌شان رهائى بخشيد و در سلسله مراتب و تطوّرات کماليّه وجود امتزاج و آشتيشان داد. حال با اين وصف، مختصّات و روابط اين چهار ميزان را به صورت دقيق‌ترى مورد مطالعه قرار ميدهيم.
١_ ميزان حسّ: ميزان حسّ بر مبناى مشاهدات حسّى و تجربيّات آزمايشى قرار دارد. اين ميزان که در قرون اخير مبناى مطالعات علمى معاصر قرارگرفته بر آن است تا با مشاهده طبيعت و واقعيّات ملموس و عينى به کشف حقيقت پردازد. ميزان حسّ معتقد است که تنها مشهودات و واقعيّات عنصرى و دنياى پديده‌هاى مادّى مى‌تواند بنيادى استوار براى مطالعات منظّم علمى فراهم آورد و به يقين علمى انجامد وعلم را از خيالبافى و حدسيّات بدور دارد. حتى عقل بدون مشاهده و تجربهٴ حسّى در حوزه ذهنيّات باقى بماند و به مقولات مجرّدى پردازد و لذا استنتاجات صرفاً عقلی در قلمرو مباحث فلسفى باقى ميماند و از دقّت و صراحت علمى بى بهره است. ميزان حس به عقل متّکى است امّا عقل را پس از مشاهده و تجربه به خدمت مى‌گيرد.
٢_ ميزان عقل: ميزان عقل بر مبناى استفاده ازاستدلالات عقلی و منطقى استوار مى‌باشد و در مطالعات فلسفى بيشتر از هر روش ديگرى مورد استفاده قرار گرفته است. اين ميزان بر اصالت عقل استوار و در تاريخ فلسفه با ميزان حسّ جدالی دائمى داشته است. فلاسفه عقل‌گرا معتقدند که ميزان حسّ بر آن است تا از مشاهدات محدود و جزئى به حقائق کلی دست يابد. امّا حقائق کلّى را هيچگاه نمى توان از جمع بندى جزئيات استنباط کرد. لذا شناخت و ادراک حقيقى تنها از طريق جامعيّت استدلالات عقلی و شناخت فلسفى امکان پذير است.
٣_ ميزان نقل: اين ميزان بر‌مبناى آراء و عقايد است که در فرهنگهاى مختلف به مرور زمان به صورت لايه‌هاى فکرى تبلور پيدا کرده است. اين آراء و سنن ريشه در عقايد مذهبى کهن دارد و در طول تاريخ ملل تصوّرات و احساسات وافسانه‌هاى فرهنگى نيز بدان افزوده شده است.
٤_ ميزان روح القدس: اين ميزانيست که از تعاليم و قوّهٴ روحانى مظهر ظهور سرچشمه مى‌گيرد و بر تأييدات روحانى و قواى ماوراء الطّبيعه متّکى است.
اين بررسى کوتاه نشان مى‌دهد که در طول تاريخ انديشه، جدالی مزمن ميان موازين ادراک بر قرار بوده است. اين جدال عوارض فکرى شديد بدنبال آورده است چنانکه ميزان حسّ به تبيينات مادّى گرائى منجرّ گرديده، ميزان عقل در حوزه مجرّدات ذهنى باقى مانده، ميزان نقل به تحکيم سنّت‌هاى قهقرائى پرداخته و ميزان روح القدس در قالب مذهب به جدال با علم و عقل برخاسته است. ديانت بهائى ديدگاه نظرى جامعى را در مورد روابط اين موازين ارائه ميدهد.
روابط ميزان حسّ و ميزان عقل: ميزان مشاهدهٴ حسّى و ميزان استنتاجات عقلی از يکديگر جدا نيستند. انتقاد فلسفى حضرت عبدالبهاء از نقائص اين دو ميزان بطور ضمنى حاکى از وحدت روش حسّى و عقلی مى‌باشد. ميزان حسّ ناقص است چرا که مثلاً "بصر، سراب را آب بيند" اين نقص در نفس خود و بدون مداخلهٴ عقل خدشه‌اى به موازين ادراک وارد نمى‌آورد. امّا اگر عقل بخواهد تنها با ميزان حسّ به ادراک هستى دست يابد آنوقت به بيراهه مى‌رود چرا که مبناى استدلال را بر ميزانى جائز الخطا قرار داده است.
از جهت ديگر حضرت عبدالبهاء نقص ميزان عقل را در آن ميدانند که در تاريخ فکر فلسفى هيچگاه اتّحاد فکر و راِى موجود نبوده است. تنوّع آراء نشانهٴ عدم کمال ميزان عقل مى‌باشد. سپس در مثالی که ذکر ميفرمايند اشاره به تحوّل نظريّهٴ افلاطون دائر بر مرکزيّت شمس و حرکت زمين مى‌نمايند که با فکر بطلميوسى به فراموشى افتاده و سپس با مشاهدات و تجربيّات گاليله دوباره به اثبات رسيد. از‌اين بحث ميتوان اين نتايج را گرفت:
١_ ميزان‌عقل قادراست ادراک حقائق کند امّا حکم تامّ نمى‌تواند بدهد.
٢_ ميزان عقل اگر با ميزان حسّ توأم شود از اعتبار و قاطعيّت بيشترى برخوردار ميشود چنانکه استدلالات عقلی در مورد سکون و حرکت شمس و زمين همچنان در حوزه ذهنيّات باقى ماند تا سرانجام با مشاهدات گاليله و استفاده از رصد (تجربه علمى) از بند خيال و ذهن رها شد و فکر فلسفى و رياضى به يقين علمى انجاميد.
در تاريخ انديشه مشاهدات حسّى و مطالعات عقلی دو مبناى اساسى استنتاجات فکرى و علمى و فلسفى بوده‌اند. بايد توجّه داشت که رابطه روش حسّى و روش عقلی حالت ثابتى نداشته و به صورتى منظم دچار تحوّل گرديده است. درگذشته به علّت تکنولوژى محدود و فقدان ابزار دقيق مشاهده و آزمايش، فلسفه به تعبيرات عقلی اتّکاى بيشتر داشت امّا در ٤٠٠ سال گذشته با رشد تکنولوژى و ابزار مشاهده علمى قوّهٴ عقل ازتوانائى خارق العاده‌اى برخوردار گشته و به کشفيّات عظيمه نائل شده و علم از صلابت و قوّت خاصّ برخوردار شده که در طول تاريخ بيسابقه مى‌باشد. تحوّلات علمى و انقلابات فکرى جديد بطرزى بيسابقه روش حسّى و تجربى را با روش عقلی و فلسفى امتزاج داده است. مشاهدات جديدتر به تعابير عقلی وسيعتر انجاميده و چرخ تکامل علم با سرعت در عرصهٴ تجربه به حرکت درآمد.
حضرت عبدالبهاء عقل را ثمر و کمال روح و صفت متلازمه آن مى‌دانند(٢) پس ميتوان گفت ظهور قواى عقل غايت تکامل روح محسوب ميشود. در عين حال ظهور قواى عقل مشروط به تطوّرات کماليّه مى‌باشد. لذا جائز الخطا بودن عقل از آنجا ناشى ميشود که آن را امر ثابتى بدانيم ولی اگر آن را پديده اى تکاملی منظور داريم شرافت و اصالت بالقوّه آن را محفوظ ميداريم.
قوانين حاکم بر تحوّل عقل از‌دو مبدء منبعث ميشود: قواى روح القدس و ملاک مشاهده و تجربيّات علمى. قواى روح القدس تأثيرى تهذيبى بر عقل دارد و ميزان مشاهده و تجربه استنتاجات عقلی را با واقعيّت مادّى هستى تطابق مى‌بخشد. در آثار بهائى هرچند که سلسله مراتب وجود به سمت مدارج روحانى معطوف است امّا پايه اوّليّهٴ آن را عالم حسّ و يا دنياى مادّى و ناسوتى تشکيل مى‌دهد و لذا در هستى شناسى عالم حس از موقعيّت خاصّى برخوردار است تا آنجا که ميتوان گفت ميزان حسّ از عقل مدد مى‌جويد امّا زمينه را براى تحوّل عقل نيز مهيّا ميسازد.
رابطهٴ ميزان نقل و ميزان روح القدس: ميزان نقل بر اساس نصوص کتب مقدّسه و‌معارف اديان پيشين است که سنّت و فرهنگ يک جامعه را تشکيل ميدهد. ميزان روح القدس عبارتست ازتأييدات و فيض روحانى که از مظهر ظهور به انسان ميرسد. براى بررسى رابطه اين دو ميزان بايد يک سؤال اساسى را مطرح کرد: چرا حضرت عبدالبهاء اديان سنّتى را خارج از قوّه روح القدس و به عنوان روشى متفاوت و جائز الخطا معرفى مينمايند؟ آيا قوّهٴ روح القدس محرّک و موجد اديان گذشته نبوده؟ روشن است که ديانت بهائى فيض روح القدس را منشأ تمام اديان مى‌داند. لذا مقصود حضرت عبدالبهاء از دو ميزان در حقيقت اشاره‌اى است به‌جريان کلّى و‌عمومى تجدد و تحوّل ادوار کليّهٴ الهى . چون مظهر ظهور‌جديد ظاهر شود و‌دور الهى تجدد‌يابد قوّهٴ معنويّهٴ الهى ميزان تمام مى‌گردد‌ولکن شرايعى که دورشان منتهى ميشود از آن قوّه محروم گشته از همراهى با جريان حرکت و تجدّد درنگ ناپذير هستى باز مى‌مانند.
به زبان ديگر چون قوّهٴ محرّکه و حيات‌بخش اديان در تاريخ جارى ميشود و در بُعد زمان و مکان قرار مى گيرد قوانين کليّه ضعف و تحليل بر آن شامل ميشود و احتياج به تجديد حيات مى‌يابد. پس در حقيقت ميزان نقل اشاره به روش سنّتى اديانى است که دورانشان به سر آمده و در بستر فرهنگ وجامعه ته نشين شده اند. و ميزان روح القدس مبتنى بر قوّهٴ مظهر ظهور و معطوف به جريان ظهورات کماليّه و خلق جديد و حرکت دوريّه مى‌باشد که موجب پويائى و حرکت اديان مى گردد. مذهب نيز اگر ازخلاقيّت معنوى محروم شود تبديل به يک ايدئولوژى اجتماعى مى گردد واعتبارش به عنوان ميزانى کامل ساقط ميشود. واقعيّت دين تنها در ظاهر و قوانين آن نيست بلکه در روح و قوّه ايست که در آن جارى است. و همچنين روح است که حضرت عبدالبهاء ازديدگاه هستى شناسى به آن معنائى واقعى و عينى مى‌بخشند. اين روح مفهومى تمثيلی و مجازى ندارد. روحى‌است که خلاّق علم و فلسفه است. روحى‌است که تأثيرات آن در عالم محسوسات قابل مطالعه با ملاک هاى حسّى و عقلی ميباشد.
نتيجه‌گيرى : بر اساس مطالبى‌که مورد بحث قرارگرفت ميتوانيم موازين ادراک را به صور زير طبقه بندى کنيم:
١_ ميزانى که از امتزاج روش حسّى و عقلی حاصل ميشود.
٢_ميزان نقل که برمنابع تقرير و تحرير موجود درسنّت يک جامعه استواراست و تابع ومشروط احکام عقلی ميباشد.
٣_ ميزان روح القدس.
حال مى‌گوئيم که ميزان روح القدس و ملاک حسّى و عقلی نيز داراى ارتباطات ضروريّه ميباشند . هر دو در تاريخ جارى ميشوند واز فراز و نشيب برخوردارند. قوّهٴ روح القدس نفى حسّ و عقل نمى‌کند بلکه آن را به مدارى بالاتر مى‌کشاند. قوّهٴ روح القدس ابعاد جديدى را به مشاهدات حسّى و اکتشافات عقلی مى‌گشايد. حامى آنها است نه نافى آنها ميزان روحانى جايگزين روش حسّ و عقل نميشود. نيروئى است که به آنها معنا و جهتى ديگر مى‌بخشد. آنچه که اصالت عقل را از اعتبار مى‌اندازد ايستادگى و بى‌حرکت انگاشتن آن است. امّا اگر اصالت عقل را در پهنهٴ تکامل ذهن و در فراخناى تماميّت حرکت وجودى بررسى کنيم يعنى به عقل بُعدى متکامل بخشيم و قوانين تحوّل را بر آن جارى سازيم اصالت عقل پابرجا و استوار مى‌ماند. به همان دليل اگر جريان ظهور را نيز از حرکت و تحوّل و تطوّرات کماليّه برى دانيم اديان را به‌پديده‌اى منجمد مبدّل ميسازيم. ميزان جامعى که در آينده ملاک شناخت علمى و مذهبى خواهد بود سلسله مراتب حسّى و عقلی و روحانى را به رسميّت خواهد شناخت. نقش اصلی ميزان روح القدس آنست که مشاهدات علمى و عقل انسانى را تهذيب کند و عقل جزئى را با قوّت ايمان به عقل کلّى قدسى که از وجود مظهر ظهور تجلی ميکند پيوند زند. قوّهٴ روح القدس حالت تزکيه براى ميزان حسّ و عقل ايجاد ميکند. تفاوت منطق الهى و منطق بشرى در آن نيست که دو واقعيّت و دو حقيقت در عالم موجود است. بلکه منطق بشرى اگر از تقوى و تهذيب برخوردار شود مطابق بامنطق الهى ميشود. پس تفاوت در ضعف عقل نيست بلکه عقل چون با نفس انسانى امتزاج مى‌يابد قواى آن به تحليل مى‌رود.
فيض روح القدس شرايطى روحانى و اخلاقى ايجاد ميکند که در آن جريان مشاهده و تعقّل و تحرّى حقيقت و شناخت قواعد کلىّ حاکم بر اشياء و روابط انسانى از خواهشهاى نفسانى مبرّى ميشود و از خلوص و صداقتى برخوردار مى‌گردد که در نتيجه واقعيّات هستى را بدون مداخله الوان شخصى و يا فرهنگى منعکس مى‌سازد.
بطور خلاصه چون تهذيب اخلاق از طريق قوّهٴ روح القدس حاصل گردد عقل فرصت مى‌يابد تا شرافت و اصالتش را در تطوّرات کماليّهٴ وجود ظاهر سازد. لذا تهذيب اخلاق لازمهٴ هستى شناسى وجزء لايتجزّاى موازين ادراک ميباشد.
يادداشتها:
١_ مفاوضات ص ٨_ ٢٠٧ بحث موازين ادراک.
٢_ مفاوضات ص ١٤٨ بحث فرق ميان روح و عقل ونفس

افزودن دیدگاه جدید

امکانات

فعالیت ها

سایت دنیای بهائی